۱۲ آذر ۴۰۳
وقتهایی هست که واقعا از حرفه ام متنفر میشم؛ دلم پر میشه و انگیزهام کم. بیماران بیشعوری که تمام لذت درمان رو به تلخی تبدیل میکنند چون عروس فلان عمهشون گفته فلان .
سه چهارروز اردوی جهادیه و اعزام! شدیم تا کار جهادی کنیم. انگار نه انگار هرروزی که در پشت کوه ها کار میکنم اردوی جهادی محسوب میشه .
فرصت خوبیه تا با همکاران جدیدی اشنا بشم .
من به شدت درونگرام و سختی کارم اینه که روزی حدودا ۱۰ ساعت با مردم سر و کله میزنم و باتری اجتماعی بودنم تموم میشه.
خلاصه اینکه اگر دستت رو پر از عسل کنی و ببری دهان بعضیها، دستت رو گاز میگیرن و میگن: "عسلش شکرک داشت"
- ۰۳/۰۹/۱۲
- ۲۴ نمایش
متاسفانه از پوست و گوشت و استخونم متن رو درک میکنم، خیلی سخته با ادم های بیشعور و بی فرهنگی که به پستت میخوره بخوای اخلاقی و حرفه ای عمل کنی. بدتر از اون هیچ وقت اجازه نداری ناراحتیتو ابراز کنی که با هجمه عوام مواجه میشی 🤗 به هر حال که قرار نیست هرکی هر غلطی بکنه به عنوان طرف ادم حسابی قضیه مجبور باشی ببخشی....