گاه نوشت های یک بامبوی خوشحال

آخرین مطالب

ته درّه!

دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۳۴ ق.ظ

دیروز بود. مثل هرروز نهارم روخوردم، دوشم رو گرفتم، قهوه ام رو نوشیدم و راه افتادم. 

سرعتم زیاد نبود. ۶۰ تا بود .یکهو صدای عجیبی اومد و کنترل ماشین رو از دست دادم و رفت به سمت خاکریز. هرکاری کردم نتونستم کنترل کنم . خورد به خاکریز و باماشین پرت شدم توی دره. 

چند ثانیه بیشتر نبود اما قد صدسال گذشت. تنها کاری که تونستم بکنم این بود که با تمام قوای جسمیم فرمون رو دودستی گرفتم که سرم ضربه نخوره و گفتم خدایا کمکم کن!

ماشین متوقف شد و سریع اومدم بیرون . همه‌چی ترسناک بود . دیدم سالمم و فورا زنگ زدم به برادرم گفتم و گفت سریع میام (۲۳۰کبلومتر اونودتر)

یه موتوری اومد و گفت باورم نمیشه زتده هستی! ولی من زنده بودم و هیچیم نشده بود . 

توی شوک بودم. هنوزم توی شوک هستم. زنگ زدیم یدک کش اومد اما هیچ راهی برای رسیدن و نزدیک شدنش به ماشینم نبود. در واقع ته دره جایی برای ورود نداشت . 

زنگ زدیم بیل مکانیکی اومد و راهی رو در کف دره ساخت! و پس از چندساعت تونستیم خارج کنیم ماشین رو .

نمیدونم چیشد که هیچی نشدم ولی واسم هنوز هم شوکه کنندست. تقرببا زنده موندن محاله اونجا .

۲۶ روز مانده به پایان طرح اجباری .

  • بامبوی خوشحال

نظرات (۲)

  • هیپنو تیک
  • سلام بر شما 

     

    حتما خدا نجاتتون داده برای اینکه شخصیت اول یه داستانی باشید ...

     

    الحمدلله

    حتما صدقه بدید

    آخ صبا چقدر مختصر وو مفید گفتی

    ماشینشم باید باشه تو داستان؟

    چون ظاهرا اونم زیاد مشکل پیدا نکرده

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی