زندگی کمی دیوانگی می خواست
اما ما زیادی دیوانه شدیم
از تمام کافه ها بیرونمان کردند
ما زیادی دیوانه شدیم و
همه چیز را فراموش کردیم
غیر از خندیدن
دیوانه که باشی
خودت هم نخندی
زخمهایت می خندند! *
گاهنوشت های یک بامبوی خوشحال، تنها و عجیب.چرک نوشته هایی بدون مخاطب و برای هیچکس.
!We always in the fight.. bang ..bang
میو.
* رسول یونان/ مواظب باش مورچه ها می آیند