گاه نوشت های یک بامبوی خوشحال

آخرین مطالب

24 آذر

شنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۳، ۰۸:۲۰ ب.ظ

۱. دمای هوا منفی ۱۳ هست و برف سنگینی زمین رو سفید کرده و آسمون قرمزه .

روی تختم دراز کشیدم و منتظرم چایم دم بکشه . امروز نتونستم برم به شهر برای کار و احتمالا فردا هم . جاده‌ها مسدوده و خطرناک .

دیروز کلا ۱ونیم ساعت بیدار بودم و بقیه ی تایم هارو تماما در خواب بودم. جسمم بسیار خسته است . 

۲ . امروز آخرین روز خدمتی خانم دکتر بود . نهار مهمونش بودیم و بعدش رفتیم به باغ . حدودا یک ساعت در برف گیر کردیم و ناچارا پیاده به مسیر ادامه دادیم و به کلبه رسیدیم و چای و بخاری آتشی مرهمی بود بر خستگی ما . نهایتا در برگشت، ترمز دستی یخ زده بود و ماشین حرکت نمیکرد. جک زدیم و شُستیم تا نهایتا ول کرد ‌.

خانم دکتر انسان بسیار فهمیده ، سختی کشیده، با شعور و به معنای واقعی کلمه پزشک بود . گرچه گاهی با سنگدلی بیماران کم لطف اذیت میشد .

پرسنل بسیار تلاش کردند که رابطه ای رو باهم شروع کنیم اما هیچوقت به چنین چیزی نزدیک نشدم .  یادمه بچه بودم و پدرم واسم زالزالک آورده بود. خیلی خوشمزه بودند و نزدیک یک کیلو زالزالک رو یکهو خوردم و تا چندروز حالم بد بود و استفراغ میکردم . رابطه هم چنین چیزیه واسم . البته که خیلی از رابطه میان مدت بدم نمیاد اما از رابطه ایرکه فورا رنگ و بوی ازدواج بده به‌شدت میترسم . 

۳. یکی از بیمارانم واسم بسته‌ای رو آورد و گفت از محصولات ناب خودمونه ‌. وقتی رسیدم خونه و بازش کردم شراب قرمز بود :))

۴. کردها آدمهای بسیار خونگرمی هستند . 

۵. دندون بیماری رو کشیدم و بعد پانسمان، مدام صحبتهای ناواضحی میکرد و گفتم حرف نزن. خودکار رو برداشت و نوشت: " اخلاق شما ۲۰ "

دریافت

۶ . نصف خدمتم مونده و امان از روزهایی که نمیگذرند . سعی میکنم کاملا با دلم زندگی کنم و سخت نگیرم اما از لحاظ مالی تحت فشارم. اگر میتونستم دو شیفت کار کنم و همچنین روزی چندساعت در جاده نباشم، قطعا خیلی درآمدم بهبود پیدا میکرد و میتونستم کمی جون بگیرم .

۷. در دوراهی بدی گیر کردم و واقعا تصمیم گیری سخته. دندون قابل نگهداری رو برای کشیدن میان و اگر نکشم، نمیرن شهر درست کنند و یا خوددرمانی میکنند(با چسب و سیم داغ و آسپرین و..) یا به نادندانپزشک خیانتکار با وسایل آلوده و عفونی مراجعه میکنند . اگر بکشم هم به عمر یک دندان قابل نگهداری پایان دادم.

۸. اکثر وبلاگهارو میخونم و کیف میکنم از دنبال کردنشون. 

۹. تلویزیون درمونگاه داشت پایتخت پخش میکرد و شنیدم که میگفت: "مامان بهت گفتم من کشتی رو باختم؟ من زندگی رو هم باختم مامان " . چقدر قلبم فشرده شد و چقدر من بودم.

۱۰. شب یلدا تولدمه؛ نیاز دارم برای تولدم از خواب بیدار بشم و ببینم شوگر‌مامی هوسبازم کلید یک مطب تجهیزشده رو بعنوان کادوی تولد به من بده و قربونم بره .به هرحال آرزو بر جوانان عیب نیست . 

 

  • بامبوی خوشحال

نظرات (۳)

متاسفانه خیلی خندیدم. جفا میکنی که‌ نمی‌نویسی. تو که زندگی رو باختی دیگه وا بده و بنویس. 

و شماره پنج :))

جات بودم شماره سه و‌ اواخر دو رو با هم‌ ترکیب میکردم و به رابطه ضابطه فکر نمیکردم. به‌جاش خدمت خانوم دکتر رو با هپی‌اندینگ بهش تبریک‌ میگفتم.  

پاسخ:
سلام پارودی🤩
 مرسی :))
گودبای پارتی جذاب رو دوست دارم اما جو اینجا خیلی خرابه و مردم و پرسنل، خاله زنک هایی حرفه ای هستن و فورا در ذهنشون سناریوهای عجیب میسازن😁

سلام 

شماره ده واقعا رویاییه

برف رو تبریک میگم آقا رضا و تعطیلی رو . خدا کنه دست از جدیت برداری یه کم...

تولدتم یادم مونده بود از همون مطلبی که ازت خونده بودم و توش به اسمت اشاره کرده بودی . حالا سر وقتش اگه حیاتی باشه تبریک میگم

پاسخ:
سلام دوست
ممنونم از لطفت
کیستی که انقدر جزئیات از یکسال پیش یادته؟ کنجکاوم کردی
نکنه سیاهمستی؟

شب برفی تولدتون پیشا پیش مبارک.

و...کاش بیشتر بنویسید برای خاموش کردن نجواهای ذهنی و نشخواری های ذهنی تون .....خستگی ذهنی هم کمتر میشه ✨

و شماره ی آخر رو من هم می خواهم 😔🙏🏻 امین برای همه .

پاسخ:
سلام دوست خوش ذوق
ممنونم ازت🌱
حتما سعی میکنم که بنویسم و خالی بشم.
:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی