۲ دیماه
۱. بیمار اطفالم دخترچشم رنگی ۶ ساله ای بود که از یکی از روستاهای اطراف سرخس میومد.
کلی تلاش کردم باهاش ارتباط برقرار کنم. ظاهرا خر شد و اومدم که بیحسی رو بزنم یکهو سوزن رو زد کنار و با سرعت جت از یونیت و بخش و دانشکده فرار کرد. بعد نیم ساعت مامانش با کتک آورد نشوندش. استاد خودش نشست که بیحسی بزنه، هرکاری کرد نتونست بزنه.
نهایتا sdf زدم و یکبار دیگه به بخش اطفال لعن فرستادم و مثل کرگدنی غمگین، با دهانی آغشته به فحش های ک دار از بخش خارج شدم. یک کراون و یک فیشور سیلانت و یک اکس و یک ترمیمم مونده. چیزی نمونده تا آزادی از اطفال.
۲. تمان فحشهای تمام زبانهای دنیا رو حواله میکنم به پایان نامه ی لعنتی. استاد خودم کاملا خوبه اما امان از استاد انفورماتیک. کلی ایراد از کارم گرفت که چرا طرحهات دقیق نیستند. اندازه ی یک نخود شعورش نمیکشه که با موس بیشتر از این نمیشه دقیق شد. بعدش کرکس مآبانه پرسید اسمم نفر چندم مقاله میاد؟
نمیدونم چه کار بدی کردم، چه کسی منو لعن کرده که باید این پایان نامه من رو انقدر عذاب بده.
کاش کاری رو که دوست دارم شدنی بود و یکهو از شر طرح و پایان نامه و بدبختیها خلاص میشدم. من واقعا هرآنچه که از دستم برمیومد انجام دادم، از خیلی چیزها زدم . دوباره قلبم میشکنه اگه ابن پایان نامه هم مثل قبلی من رو چاقو بزنه. متنفرم ازین دانشکده و متعلقاتش. بزارید برم من.
کاش میشد حداقل یکم کتکش میزدم :(
- ۰ نظر
- ۰۲ دی ۰۲ ، ۱۴:۳۲
- ۱۷ نمایش