۱. آشفته و مواج و تاریکم . خسته و کم حوصله هم هستم. خسته از وضعیت . حتا به سرم رسیده بود که توقف خدمت بزنم و به جهنمدرهی دیگری برم . واقعا حوصله ی حمالی رو ندارم .
۲. یکی از بزرگترین اشتباهاتم، تعدیل شیفتهام در مرکز استان و برداشتن شیفت در شهر کویری بود . بخاطر جاده ی نامناسب اینکار رو کردم و درآمدم نصف شده و قراردادم پنج ماهش باقی مونده.
درمانگاه سپاست و پرسنلش بسیار ناشی و بیشعور و پررو هستند. همکاران دندونپزشک دیگه هم حسود و ماله کشند . کاش بتونم فسخ کنم اینجارو .
۳. تنها کسی که درین دنیا دوستم داره برادرمه . اما مدتیه باهاش قطع ارتباط کردم چون اضطراب میداد به من. در امری که تخصصی نداشت مدام اصرار میکرد و من رو مضطرب ن
میکرد . ماکه همیشه تنها بودیم. انگار سرنوشت من همینه که همیشه تنها باشم و بودن هیچ کسی هیچ کمکی نکنه . گله ای نیست .
۴. طی یازده روز، دوبار لاستیکهای ماشینم پنچر شدند و نمیدونم کسی این کار رو کرده یا حادثه است؟
هفته ی پیش هم در ترافیک به ماشین کناری مالیدم و چندتومن هزینه ی صافکاری خودم و او شد .
۵. دو جفت کفش نو داشتم که یکیشون رو خیلی گرون خریده بودم . در جاکفشی دم در بودند که صبح بیدار شدم و دیدم که ای داد. شغالهای دم بریده کفشهای من رو جویدن و تکه پاره کردند .
۶. برام سواله که ایا واقعا میاد روزی که غلظت این بدبختیها و فشارها و آوارگیها و بی پناهی ها کمتر بشه؟ واقعا گناه من چی بود؟ اینکه تک و تنها روی پای خودم ایستادم و در این مملکت خراب شده خواستم رشد کنم؟ چرا هرچی نگاه میکنم بهبودی ای نمیبینم؟ چرا این چاه همیق تر میشه؟
۷. میون اینهمه خبر بد، از معدودتربن لحظات زیبا و دلچسب، وقتی رود که دندون عقل نهفته ای جراحی کردم که وحشتناک سخت بود. افقی بود و تماس مستقیم با عصب داشت . عرق سردی بر پیشونیم نشسته بود و نهایتا موفق شدم و با تمام سلولهای بدنم لذت بردم. دیدن عصب هم زیبا بود . اگه اخوندای پدرسوخته میگذاشتن، کارم شراب زندگیمه . اگر اگر اگر اگر..
۸. من با اونهمه شوق زیستن واقعا خسته شدم. نکنه فیتیلهام تموم بشه؟