گاه نوشت های یک بامبوی خوشحال

آخرین مطالب

۲ مطلب در تیر ۱۴۰۴ ثبت شده است

ته درّه!

۲۴
تیر

دیروز بود. مثل هرروز نهارم روخوردم، دوشم رو گرفتم، قهوه ام رو نوشیدم و راه افتادم. 

سرعتم زیاد نبود. ۶۰ تا بود .یکهو صدای عجیبی اومد و کنترل ماشین رو از دست دادم و رفت به سمت خاکریز. هرکاری کردم نتونستم کنترل کنم . خورد به خاکریز و باماشین پرت شدم توی دره. 

چند ثانیه بیشتر نبود اما قد صدسال گذشت. تنها کاری که تونستم بکنم این بود که با تمام قوای جسمیم فرمون رو دودستی گرفتم که سرم ضربه نخوره و گفتم خدایا کمکم کن!

ماشین متوقف شد و سریع اومدم بیرون . همه‌چی ترسناک بود . دیدم سالمم و فورا زنگ زدم به برادرم گفتم و گفت سریع میام (۲۳۰کبلومتر اونودتر)

یه موتوری اومد و گفت باورم نمیشه زتده هستی! ولی من زنده بودم و هیچیم نشده بود . 

توی شوک بودم. هنوزم توی شوک هستم. زنگ زدیم یدک کش اومد اما هیچ راهی برای رسیدن و نزدیک شدنش به ماشینم نبود. در واقع ته دره جایی برای ورود نداشت . 

زنگ زدیم بیل مکانیکی اومد و راهی رو در کف دره ساخت! و پس از چندساعت تونستیم خارج کنیم ماشین رو .

نمیدونم چیشد که هیچی نشدم ولی واسم هنوز هم شوکه کنندست. تقرببا زنده موندن محاله اونجا .

۲۶ روز مانده به پایان طرح اجباری .

  • بامبوی خوشحال

۲۰ تیر ۴۰۴

۲۱
تیر

با نام خدا.

مدتی هست که ملال روزها انقدر برمن روند که من رو از وبلاگم دور کرد . البته باید اعتراف کنم وبلاگ اعتیاد دارهو اگر مند روز کنارش بگذاری ، اعتیادش از بین میره و نوشتن بسیار سخت میشه

از اخرین باری که نوشتم خیلی خیلی خسته ترم . اوضاع مالیم افتضاح شده و از کار‌کردن توی کلینیکای کثیف و درصد پایین با تموم سلولای تنم متنفرم .

در کارم کلی میشرفت‌کردم اما کافی نیست. 

مهمترین چیزایی که هسن اینکه دقیقا سی روز دیگه طرحم تموم‌میشه . روانم و ارزوهام‌لاغر شد ازبس طرح‌گدروندن مزخرف و بی فایده است. شاید در فرصتی بنویسم که چقدر سمی ، بیفایده و رواتفرسا هست گذروندن طرح‌و البته دلسوزی و کار کردن واسه مناطق محروم. 

 

خبر دیگری که هست  اغاز رابطه‌ی عاطفیم هست . با یک خانم دکتر‌کوجولوی فرفری که سرسخت بود و دنیاش قشنگ، وارد رابطه شدم و همه‌جوره من رو تحمل میکنه و آدم سالم و اهل زندگی هست . 

در راه بازگشت از مشهد به طرحدونی هستم . زندگی در ایران یک کابوس بزرگ هست و کارمای بد بودنمون در زندگیهای قبلی بوده . همزمان‌که دارم‌مینویسم، خواننده‌ای کهنه بنام محشر/ دیجی مریم داره‌میخونه : " من دارم‌بهار بهار، میبازم به روزگار..

  • بامبوی خوشحال