پراکنده نوشت
۱. بعد مدتها بچه هارو برای دقایقی در سلف دیدم. گله مند بودن از نبودنم و پیچوندنهام. از قله هایی که رفتن گفتن. برای روزهای پیش رو یک عالمه برنامه ی قله های دوست داشتنی رو داشتن. با هر بار اسم قله هارو بردنشون، قلبم میریخت . یکهو شبهایی که فرداش قله میرفتیم یادم اومد. کولم رو میچیدم و فورا میخوابیدم که صبح ساعت۴ از خوابگاه بزنیم بیرون . دلم ریخت و نازک شدم .
۲. پاندارو برخلاف انتظارش بخشیدم و در رختکن سلام کردم و در آغوشش گرفتم. یه جوری که نتونه حرفی بزنه یا یادآوری اتفاقات گذشته رو بکنه. بنا نداشتم بخاطر کارایی که کرده ببخشم اما دیدم اینجوری واقعا اذیتم خودم و ترجیح میدم دوستهای هم بمونیم .
۳. موسسه ی پارسه دزدترینه.قرار بود همه ی کتابارو بفرسته اما مجددا سه تا کتاب فرستاده. ۲۱تومن پول رو یه جا دریافت کردی، کتابارو دونه دونه میفرستی؟
۴. قراره کتابخونه مرکزی کلا جمع بشه :)
۵. من نمیدونستم درس خوندن جرم و گناه کبیره ست. همکلاسیا وقتی فهمیدن منم درس میخونم، رفتارشون انقدر بچگانه و خصمانه شد که واقعا عجیبه. بزرگ بشید احمقا، اینجا سمپاد نیست. کسی قرار نیست جای کسی رو پر یا خالی کنه. تازه شرایطتونم از من بهتره استریتین. شرم بر شما باد .
۶.کتاب برکت میگه: " نوع اندمیک پمفیگوس فولیاسه در برزیل fogo selvage است که در اثر پاسخ ایمنی اولیه در برابر انتی ژن LJM11 که در بزاق مگس ماسه وجود دارد، تظاهر می یابد"
آها. که اینطور. واقعا خوشحال شدم ازین خبر .
۷. مریض درمان جامع پیدا کردم.رفتم پریو بهم دوربین ندادن. رفتم ترمیم دوربین ندادن. رفتم ارتو دوربین دادن اما آینه نداشتند. رفتم آینه گیر آوردم و اومدم عکس بگیرم دوربین شارژ نداشت. بیمار بنده خداهم غیبش زد:)
خدایا خودت شاهدی قسمت نیست. میخوام از کیسهای سال بالاییا استفاده کنم و همونارو ارائه بدم. اگه بفهمن بد میشه اما دیگه حوصله ندارم .
۸. میگفت اون کتابخونه ای که تو میری بدرد نمیخوره. پرسبدم چرا؟ گفت چون دختر نداره:)) راست میگه. دوسه تا پیرزن میان مطالعه فقط.
۹. شوفاژ رو روشن کردن و شب که اومدم پتوسها کلی رشد کردن😍 روی شوفاژ خاموش گذاشته بودم گلدونارو.
۱۰.گاهی حافظه ی خوب میتونه شکنجه گر تو باشه. خدایا یکم فراموشی لطفا.
- ۰۲/۰۷/۰۴
- ۲۸ نمایش