گاه نوشت های یک بامبوی خوشحال

آخرین مطالب

۱۴ ابانماه

يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۲، ۰۴:۳۸ ب.ظ

۱. اکبر گلپایگانی در گذشت. حنجره ی کم نظیری داشت و بینهایت زیبا و با احساس میخوند. مافیای لطفی-ابتهاج اجازه ندادن امثال گلپا و ایرج و..‌ نغمه سرایی کنن و بسیار گوشه گیرانه و مظلوم، فراموش شدند‌ . صداش جادویی بود و حس داشت. روحت شاد .

۲. برای بار هزارم: متنفرم از بخش اطفال و کار برای بچه ها. عذاب میکشم.

۳. کتابخونه مرکزی جمع شد و فردا میرم کمدم رو تحویل بدم‌ . جای دنجی بود و لحظات قشنگی از این۶ سال رو در اونجا گذروندم. 

۴. ساختمون خوارزمی خیلی شیک و بزرگه اما سالن مطالعش به دلم نمیشینه‌ . فعلا مدتی اجبارا میرم اونجا اما بزودی هجرت میکنم به بیمارستان امام رضا. 

۵‌. تکمیل ظرفیت اومد و جراحی شیراز ۲نفر میخواد. نمیشه بگن چون پسر خوبیم و شبا زود میخوابم  من یکیشون باشم؟ 

۶. یعنی هیچ دختر ایسلندی ای پیدا نمیشه که بخواد با یک جوان رعنای آریایی متعهد ازدواج کنه؟ 

تباها .

۷. یک گوگولی رو فرستاده بودن هم اتاقیم بشه، نیم ساعت وایستاد و فرار کرد :))) 

۸. کاش میشد یکسری خاطره ها، یاد ها، آهنگها و افراد رو فراموش کرد کلا. یا مثلا میشد مغز کوچیکم رو در بیارم، بندازمش در هیپوکلریت سدیم غلیظ و کلرهگزیدین تا قشنگ خالی بشه ذهنم. 

۹. یک داف! ابسه کرده بود و سریع السیر گرافیش رو اوکی کردم که درد نکشه. اسمش زینب بود. پناه بر خدا. زینب ها در تصورات من ادمهایی محجبه و مذهبی بودن همیشه.

۱۰. میو🥺 حال ندارم.

  • بامبوی خوشحال

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی