بهمن، ابتداش.
۱. بارون نرمی باریده و هوا واقعا نازک کنندست. همه چی نازکه و قشنگ . قهوه ی صبحگاهیم رو رفتم در پشت بوم خوابگاه خوردم و به دوردست های مه آلود خیره شدم . ده روز بیشتر خوابگاه نیستم و اخرین روزهاددارن قشنگمیگذرن.
۲. دلم میخواست توی این هوای محشر، برم پیش موسیو و از قهوه و ویوی اونجاهم لذت ببرماما متاسفانه موسیو خیلی حرف گوش نکن شده. هردفعه میگم لطفا قهوه ی خالی خالی بزن ولی هربار یه ترکیبی اضافه میکنه که مثل اون استیکر گربه، بالا بیارم. ذوق داره واسه اینکار ولی خب من بدم میاد از این ابتکارها.
به جاش اومدم کافه ی جدیدی و به خانمی که شبیه لهستانیهای خوش اخلاق بود گفتم لاته ی نارگیلی بزنه ببینم چه فرقی داره لاته ی اینا با مال خودم . یک معتاد تمام عیار اسپرسو شدم و روزی ۳ شات حتما میخورم. فعلا که این کافی وی تراست ولی بعد ازمون رزیدنتی برای مدتی کلا میگذارمش کنار.
۳. این هفته تونستم خشمم رو کنترل کنم و آستانه ی تحریک پذیریم رو تغییر بدم. فدای سرم که دیر دفاع کنم، فدای سرم که گیر یه عده هیچی ندون سهمیه ای افتادم. اصلا میخوام خرداد دفاع کنم، کی به کیه؟
۴. من واقعا به خیلی از مفاهیم بودیسم علاقه مندم . امیدوارممجالی داشته باشم واردش بشم.
۵. میگفت کاش معشوقه ی نداشته ام، اینجا بود دوتایی زیر چتر میرفتیم زیر بارون ؛ چیزی نگفتم ولی معشوقه ای که با چتر باهاش بری زیر بارون کنسله:) باید بری و دوتایی خیس خیس بشین و اب بینی مثل ابر بهار شُرشُر کنه و گونه و دماغا بقول دندونپزشکا، قرمز گیلاسی بشه. معشوقه ای که حلیم رو با شکر بخوره هم کنسله البته.
۶. از لحاظ روحی خیلی نیاز دارم لپ یک نفری که مبتلا به سندروم اهلر دانلوس هست رو بکشم. طبق کتاب نویل، بدلیل اختلال در تنظیمات مربوط به کلاژن، بدن ابن افراد مثل پنیر پیتزا کش میاد. لپ هاشون کشیدن داره واقعا. این افراد با زبونشون میتونن نوک بینیشون رو لمس کنند:)
۷. غزاله دختر سه ساله ی شاهرخ مسکوب گفته بود : " بیا یکم نازت کنم، دستام خوشش بیاد"
و من چقدر لذت بردم ازین جمله . ساده ولی نافذ.
- ۰۲/۱۱/۰۴
- ۱۳ نمایش