گاه نوشت های یک بامبوی خوشحال

دفاع مقدس

يكشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۱:۳۶ ب.ظ

تموم شد . دفاع کردم . با زر و زور و تزویر ، بالاخره تونستم نوبت دفاع بگیرم و امروز بود. چهارشنبه به خانوادم اطلاع دادم که بیاین که میخوام دفاع کنم و دیروز اومدن. مادربزرگم هم دوست داشتم باشه چون دوستش دارم و از اصیل ترین ادمهای این دنیاست. هفته ی پیش خیلی سخت بود. مقاله ام در یک ژورنال معتبر چاپ شد و قراره مرزهای علم و دانش رو جابجا کنه .

سورپرایزی که هفته ی پیش شدم خیلی عجیب بود. استادم ازم مدارک خواست تا پایان نامه ام  رو ثبت اختراع کنیم! برگی برام نمونده بود از این اتفاق. ۳۵ درصد سهم منه. البته باید دولوپ کنیم که من شونه خالی کردم. همیشه همینطور بوده برای من. وقتی دنبال چیزی نبودم برام مهیا بوده. اما هروقت چیزی رو طلب کردم و در پی اش جون کندم و دویدم، در دور ترین نقطه ی ممکن بود. دیشب خواب بودیم که قلب مادرم درد گرفت. رفتیم اورژانس و تا صبح نتونستم بخوابم . خداخدا میکردم که گیرندن تا سرجلسه قلب مادرم درد نگیره.ذره ای استرس نگرفتم. وقت شکار بود و نباید میریدم.

به هرجهت دفاع کردم. عالی دفاع کردم. یکی از داورها یکم گیر بود اما نه تنها کم نیاوردم بلکه  دهانش را دوختم. گفتند پایان نامه در حد رزیدنتی بود. نهایتا بهترین استادم سوگندنامه را آورد و دست روی قرآن گذاشتم و سوگند خوردم. چون از پایان نامه دل خوشی نداشتم تصمیم داشتم به هیچ کسی تقدیم نکنم. اما از بس تعریف کردند، صبح نوشتم تقدیم به تمام بیمارانی که بر بالینشون آموختم. انقدر هندوانه زیر بغل گذاشتند داوران و استادان مشاور راهنما که حد نداره. فکر میکنند من خفن یا نخبه هستم اما نه. من فقط چاره ای ندارم. هیچوقت چاره ای جز قوی بودن و ادامه دادن نداشتم . این دفاع، فقط دفاع از تز نبود. دفاعی بود از تمام تلاشهایی که کردم. دفاع از تمام ارزوهایی که داشتم و به جون خریدمشون. لحظاتی که رنج کشیدم. یکجایی هست که پر از ترومایی. من از بچگی متحمل تروماهایی بودم که کمتر کسی میدونه. یکجایی هست که تروماها میشن سپرت.اون لحظه است که زیبا ولی گسه.

علی ای حال، این اخرین باری بود که در این وبلاگ و محیط حقیقی، راجع به پایان نامه حرف میزنم. 

راستی، من هنوز زنده ام. 

 

  • موافقین ۷ مخالفین ۰
  • ۰۳/۰۲/۱۶
  • ۱۰۰ نمایش
  • بامبوی خوشحال

نظرات (۷)

نمی دونستم اینقدر به دفاع نزدیک هستی.

صبر کن ببینم. درواقع چند روزی هم ازش گذشته! 

چه خوب که مادربزرگت هم اومد.

فراموش نکن زیباییها و شادیهاش رو 

از خوندن تک تک جملاتت ضربانم تند شد:

به هرجهت دفاع کردم. عالی دفاع کردم. یکی از داورها یکم گیر بود اما نه تنها کم نیاوردم بلکه  دهانش را دوختم. گفتند پایان نامه در حد رزیدنتی بود. نهایتا بهترین استادم سوگندنامه را آورد و دست روی قرآن گذاشتم و سوگند خوردم. چون از پایان نامه دل خوشی نداشتم تصمیم داشتم به هیچ کسی تقدیم نکنم. اما از بس تعریف کردند، صبح نوشتم تقدیم به تمام بیمارانی که بر بالینشون آموختم. انقدر هندوانه زیر بغل گذاشتند داوران و استادان مشاور راهنما که حد نداره. فکر میکنند من خفن یا نخبه هستم اما نه. من فقط چاره ای ندارم. هیچوقت چاره ای جز قوی بودن و ادامه دادن نداشتم . این دفاع، فقط دفاع از تز نبود. دفاعی بود از تمام تلاشهایی که کردم. لحظاتی که رنج کشیدم. یکجایی هست که پر از ترومایی. من از بچگی متحمل تروماهایی بودم که کمتر کسی میدونه. یکجایی هست که تروماها میشن سپرت.اون لحظه است که زیبا ولی گسه.



اگر دیدی قبلا یا ندیدی

فیلم پچ آدامز رو ببین 

این یه هدیه  است به مناسبت سوگند  مقدست

پاسخ:
سلام سلام
دفاعم امروز ظهر بود😁
چشم 
ممنونم از توجه و راهنماییهات😍
ممنونم . من پیشنهاد های فیلم و اهنگ و.. رو خیلی دوست دارم. امشب خلوتم و حتما میبینم. یک دنیا ممنونم

چه عالی . پسر خبر داغ داغه شاید  هنوز از پذیرایی دفاع یه چیزایی مونده باشه....

شایدم امشب باید مادربزرگ رو ببری حرم

اما هر وقت فیلم رو دیدی دوست دارم  نظرت رو بدونم

پاسخ:
آره کلی چیز مونده . به اندازه ی یک دفاع دیگه آذوقه مونده چون خانوادم معتقدن که نباید کم بیاد و از هرچیزی دوبرابر خریده بودن‌. بفرما بفرما
اتفاقا بردمشون حرم و کلی حال کردن.
ممنون حتما . یک سومش رو دیدم فعلا

آقا خیلی مبارکهههه

اصلا نمی‌دونم چجوری تبریک بگم واقعا خوشحال شدم :)

داشتم می‌خوندم همش فکر می‌کردم یعنی یه روزی میشه منم بگم دفاع کردم :,)

امیدوارم به جایی برسین که وقتی برگشین عقب و به همه این سختی‌ها نگاه کردین بگید واقعا ارزششو داشت :)

پاسخ:
سلام ، عه همون دخترکوچولویی هستی که کدنویسه؟ اکثرا حین خوردن صبحانه میخونمت .
خیلی ممنونم. خبر خوب اینکه بله، اون روز میرسه قطعا و زود. خبر بد اینکه کلی اذیت میشی و آدم دیگه ای میشی واقعا .
ممنونم . امیدوارم برای خودت هم همینطور باشه 

مبارک باشه امیدوارم هیچ وقت سوگند امروزتو یادت نره. 

پاسخ:
سلام میا
خیلی ممنونم . 
امیدوارم واقعا یادم نره هیچوقت و بنده ی پول و بی اخلاقی نشم.

دفاع و سوگند و جابجایی مرزهای علم بر تو فرخنده و نه خسته!

خب امیدوارم گله‌ای که از جابجاکنندگان مرزهای علم داشتم به خودت نگرفته باشی:)) 

 

پاسخ:
سلام  سلام ممنونم خیلی زیاد
باودت میشه یک نفر خصوصی نوشته بود که" چقدر از خود راضی هستی که فکر میکنی کار ناچیزت مرزهای علم و دانش رو جابجا میکنه. یکم سنگین باش " :))
برداشتش جدی بود درحالیکه بنظرم کاملا مشخصه به زبان طنز گفتم 

بینهایت خوشحالم. مبارکت باشه.

پاسخ:
سلام دوست خوب 
خیلی خیلی ممنونم 

هاها. اوهوم طنز‌ش که واضحه و مضاف‌اینکه بقیه‌رم احمق خطاب نکردی 🤪 تو یه پزشک واقعی هستی. شوخی به کنار یه بایاسی دارم که واسه پزشک‌ها احترام ویژه قائلم که ازم‌ بعیده :)) احتمالا چون‌ مستقیم روی کیفیت زندگی مردم تاثیر دارن. کاری به مرزهای علم ندارم اما خدمت به بشریت رو میتونی قطعا بدون طنز بهش ببالی 👨🏻‍⚕️‌    

 

پاسخ:
ممنونم از لطفت :)) امیدوارم همینطوری باشم و بمونم که گفتی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی