۲۳ اردیبهشت
کتری داره سوت میکشه و صدای فوتبال بازی کردن بچه ها از کوچه میاد. واحد روبرویی صدای آهنگهای عجیب و غریب و سوت و جیغ زن های شاد میاد. مراسم دندون در آوردن بچه شونه.
بعد از ۱۰ ماه دوری، به بچه ها گفتم منم میام باهاتون کوه و فردا میرم. دوستی ها و جمعهای فوقالعاده ای که خودم رو ازشون محروم کردم برای هدفم! هدفی که هر کاری براش کردم و هر رنجی رو تحمل کردم اما کافی نبود. نمیخوام خدا و روزگار و آخوند و ج.ا و شانس و.. رو مقصر بدونم. کلا وقتی نمیشه، نمیشه؛ دنبال مقصر گشتن کار عبثیه و مسکن دروغین.
با وجود اینکه عمیقا غمگینم اما احساس پشیمونی نمیکنم که چرا قید همه چیز رو زدم و چسبیدم به هدف نارسم. انقدر نشده که دیگه فقط میپذیری و رد میشی! همون همیشگی. به دلم موند که یکبار بشه. که نمیشه.
دلم میخواد پا روی خیلی از چارچوبهام بگذارم و یک عوضی تمام معنا بشم اما حتا عرضه ی این رو هم ندارم!
هرمی درست کردند و در راس تیزش در حال لذت بردن هستن و میگن بقیتون در کف هرم بلولید و بلولید! درسته چندین سال طول میکشه اما حتما حتما از این خراب آباد فرار میکنم و شهروندی کشور دیگری رو میگیرم. اگر الان جونی برام مونده بود و علاقه داشتم، بلافاصله برای پست داک اقدام میکردم اما نمیتونم بیخیال رشته ام بشم .
به هرجهت باید سریع برگردم به زندگی جدید. دلم برای خوندن یک کتاب کهنه، عمیقا تنگه.
- ۰۳/۰۲/۲۳
- ۷۴ نمایش
سلام سلام
نتایج آزمون تخصص اومده؟
از راه به در نشیا
تو این نوشته تو مود نیستی اما ... خوبی همین حالا...