گاه نوشت های یک بامبوی خوشحال

آخرین مطالب

۲۶ تیر۰۳

سه شنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۳، ۰۸:۴۷ ب.ظ

۱. "مجتبی شکوری" . پیشتر تنفرم از این آدم و حرفهای آبکی و به درد نخور رو نوشته بودم. شخصیتی تیتیش مامانی و بازیگر که روانشناسی زرد رو در قالبی جدید بسته بندی کرده و کشته و مرده های زیادی پیدا کرده . نزدیک ده سال پیش، بیسوادی دقیقا در همین مسلک به نام " ایمان سرورپور" خزعبلات مشابهی رو بلغور میکرد و کشته و مرده های فراوانی پیدا کرده بود. کلاش های مدرن.

طرف سالها روی برندینگ خودش کار کرده و خودش رو نخبه، رتبه ۴۸، مکانیک شریف و.. پرزنت کرده و با مدرک مکانیک و علوم سیاسی، چرت و پرتهای آبکی بی تاثیری رو در قالب روانشناسی به خورد مردم داده‌.
حالا بعد چندسال که گندش دراومده و مشخص شده پسر فلان آخوند بوده و سهمیه ای بوده، فاز قهرمانانه برداشته که من قوی و شجاعم و عذرخواهی میکنم که دروغتون گفتم.
تو قوی نیستی، فقط متوجه شدی پته ات رو آب اومده و دست پیش گرفتی که پس نیفتی.
لعنت به همتون سهمیه ای های***
بعنوان کسی که موهای شقیقه اش در آزمون دادن سفید شده از همتون متنفرم. حتا اگر رتبه یک سهمیه تون باشید، بازهم خیلی فرق داره که با استرس برای آزمون درس بخونی یا با خیال راحت که پشتوانه ات سهمیه است. اصلا قابل مقایسه نیست.
بعنوان یک تجربه گر مینویسم که اگر کسی از حرفهای پوشالی و پرعشوه ی این آدم تسکینی پیدا میکنه، نشون دهنده ی مطالعه صفرشه. وگرنه با روزی ربع ساعت مطالعه هم متوجه چرت و مزخرف بودن این آدم و فیلم و برنامه و پادکستاش میشه شد.

۲. برام ماموریت زدند که در اردوی جهادی شرکت کنم. من هم با قاطعیت گفتم نه و به دیارم برگشتم. در عمرم چیزی مزخرف تر از اردوی جهادی ندیدم‌ .
اردوی جهادی و کلا روحیه ی جهادی، تقلیل دادن مشکلات مهم و بزرگ جامعه به راه حل های آبکی و موقتیه. مملکتی که وظیفه اش تامین غذا و دارو، مراقبت سلامت و بهداشت مردمه، کم کاری و دزدی میکنه و فساد و ناکارامدیش رو با شوهای دو سه روزه در قالب اردوی جهادی ، با کلی عکس و فیلم و نمایش در چشم مردم محروم فرو میکنه.
اردوی جهادی مثل توزیع سبدها و اقلام غذایی برای مردمیه که سفرشون با دزدی متولیان کوچک شده و با هزارتا منت و نمایش، کیسه برنج و روغن نباتی و ماکارونی بهشون توزیع میکنند.
برای مردم امکانات، سواد، مطالعه و ثبات اقتصادی رو فراهم کنید تا نیازمند کشیدن دندونشون روی یونیت های سیار جهادی و ابزارآلات پر از عفونت و بیماری نباشند.
اردوی جهادی مردم رو نیازمند، گرسنه و گدا میخواد.

۳. من هیچوقت به حرف بیمار اعتماد نمیکردم و مشاهدات و معاینات خودم رو ارجح میدونستم.
لینک رادیولوژی خراب بود و بالا نمیومد. بیمار که باسواد بود گفت جفت دندونهام عصب کشی شده و من اعتماد کردم و شروع به تراششون کردم تا بریج بسازم. اما حرفش اشتباه بود و من موندم و خراب کاری ای که هرچی فکر میکنم نمیدونم چجوری منیجش کنم. حقیقتا که بسیار سفر تا پخته شود خامی.

۴. آبسلانگم (چوب بستنی معاینه) تموم شد و شبکه گفت پول نداریم بخریم. انواع و اقسام فحشهارو بهشون دادم . پنجاه عدد آبسلانگ قیمتش هفت هزار و پونصد تومنه.
کنترل عفونت یرای من خیلی مهمه. به سرایدار گفتم چرا با وایتکس سطح رو تمیز نکردی؟
گفت شبکه وایتکس نمیخره.
نتیجه اینکه راهش رو یاد گرفتم :)) . دندون بیماران رو میکشم و به جای اینکه برن صندوق پرداخت کنند، میفرستمشون به اندازه ی هزینه ی کشیدن دندان،  ماسک و آبسلانگ و وایتکس و دستکش و.. بخرند .

۵. هفته ی آینده به مشهد سفر میکنم و خوشحال و ناراحتم.
خوشحال برای برگشت به جایی که دوستش داشتم بعد چندماه.
ناراحت برای اینکه باید فیلم بازی کنم که برای شرکت در آزمون رزیدنتی به مشهد میرم تا خانوادم متوجه نباشند که همه چی دود شد رفت هوا و مجاز به شرکت در آزمون نشدم چون اگر میدونستند، سکته میکردند.
به هرحال زندگیه دیگه. شاید باید اینهمه میدویدم تا درس بگیرم که " این نفسی را که نیابم دگر، حیف بود گر به غم آرم به سر"

۶. زن میانسالی با درد و تورم دندون عقل پایین به کلینیک مراجعه کرد. معاینه اش کردم و گفتم جراحی میخواد. ترسید و رفت . مجددا اومد و خواهش کرد که خیلی میترسه‌ و مشکل دیگه اش کلاستروفوبیاست‌ . نفهمیدم ربطش به کار من چیه (اتاقم هم بزرگه) اما اطمینانش دادم و گفتم "مرگ دست خداست، ما دکترا وسیله ایم فقط" و کل جراحی رو در کمتر از ۵ دقیقه تموم کردم(برش بافت، برداشتن استخوان، برداشتن دندان و بخیه کردن)
و وقتی گفتم تموم شد باورش نمیشد تا بالاخره دندونش رو نشون دادم و از خوشحالی بال در آورد . از کیفش کتابی رو درآورد و هدیه داد. نویسنده اش خودش بود و کتاب جالبیه.

۷. از صبح تا ۱۱شب بیرونم و خیلی خسته میشم. با این حال، روزهایی که تعطیلم افسردگی میگیرم و خسته ترم.

۸. سال گذشته یکی از دوستان نزدیکم در حقم نامردی بدی کرد و در کمال پر رویی طلبکار هم بود!
چند روز پیش ، براش درگیری های سنگینی پیش اومده و میتونستم خیلی راحت و ناشناس، هویت و کارهایی که کرده رو منتشر کنم و زندگیش رو از هم بپاشم.
اما نکردم چون از زندگیم حذفش کردم و دیگه دوست من نیست‌ . شاید انتقام حس خوبی باشه اما گاهی بهترین کار، قطع رابطه با اینجور افراده‌ .

۹. خواستم s24 اولترا بخرم اما دوربینش راضیم نکرد. از آیفون هم خوشم نمیاد (نمیدونم چرا) و همچنان نمیدونم چی بخرم. دوربینش رو برای کارم احتیاج دارم.

  • بامبوی خوشحال

نظرات (۳)

  • نیلوفر توکلی
  • بامبوی خوشحال عزیز ، نظر من هم کاملا به سمت و سوی نظرت در باب روانشناسان زرد اینستاگرامی هست .

    دوست عزیزی دارم که روانشناس هست و میگفت این عزیزان اینستاگرامی دارن روز به روز عرصه رو علاوه بر مردم بر ما هم تنگ تر میکنن چون راهنمایی های خودشون رو در قالب کلیتی که انجامش منجر به خوشبختی محض هست رو ارائه میکنن و از اونجا که دنبال کننده ی این اشخاص هم کم نیستند مراجعان ما شدن کسانی که مشکلاتشون اغلب شبیه به هم هست و حرف و راهنمایی های ما رو چون به مذاقشون خوش نمیاد ناشی از ندونستن و بلد نبود میدن.

     پ.ن:هفته ی پیش فروشنده ی گوشی داشت برام از گوگل پیکسل7 میگفت که در حال حاظر بهترین دوربین رو داره اما نگه داری شارژ متوسط داره و پیدا کردن قطعاتش در صورت خرابی کمی سخته

    پاسخ:
    سلام نیلوفر 
    چه قدر عجیب و ترسناک و ناراحت کننده ‌.دقیقا . هر مفهومی رو میان و روتوش میکنن و فقط انچه که مارکت داشته باشه و مردم دوست دارن! بشنون رو ارائه میدن.

    چه شگفت انگیز، حتما بررسیش میکنم. ممنونم

    هفته های شلوغی داشتین و خواهید داشت ‌.بهتون خسته نباشید میگم......

    1- جالب قبل اینکه این اوضاع برملا بشه پدرم می‌گفت بهش اهمیت نده چون بیش از حد این موضوع رو تکرار می‌کنه مشخص مشکلی درکاره....حالا میبینم واقعا همینطوره.

    جدا چه چیزی راجع به دروغ گفتن به دیگران خوبه؟ و چرا سعی نمی‌کنیم در قبال اشتباهاتمون عذر خواهی کنیم و همچنان لاف میزنیم؟ خیلی عجیبه......

    ۲-یکجا توی یک داستان هندی خوندم 

    ( فقر و درد و زجر ماست که برای ارباب دِه پول و آسایش و لذت به ارمغان آورده) 

    یک عده حاضرند برای رسیدن به منافع خودشون از درد و رنج بقیه استفاده کنند....... چی میشه گفت....گفتن فایده ندارد ..چون کسی که باید نمیشنوه....کسی که می‌تونه کاری نمیکنه و کسی که درد میکشه همچنان مورد سواستفاده قرار میگیره.

     

    ۳_ در این کشور  به هیچکس نباید اعتماد کرد ؛٫). 

     

    ۶_خیلییییییی خیلییییییییی ذوق کردم . وای کاش میشد هر روز با یک نویسنده برخورد کرد ، چند خطی باهم بحث کنیم و بعد تبادل داستان ...

    خیلی خوشا به حالتون. خیلی خاطره جالب و قشنگیههه.

    خوب ایناهمش به خاطر اینکه شما آدم خوب مهربون و با استعداد و مسئولیت پذیری هستین، واقعا هم شایسته دریافت جایزه بودین:)).

    ۷_ شغل من تمام زندگی من است...حس میکنم دارید به این خط نزدیک میشید .....شاید باید یک چیزی پیدا کنید که کمکتون کنه.

    ۸_کاش میشد همه آدم‌های سمی رو حذف کرد ... بعضی هاشون مثل بختک می‌گفتند دنبالت[ تو بروی هم او نمی‌رود!]

    پ.ن: اگه وقتی برمی‌گردین خونه چراغ ها روشن باشن دیگه حس بهتری پیدا می‌کنین.........فکر کنم؟ شایدم باید یک گربه کوچولو پیدا کنید.......چون بیخیال درخت هلو شدین...

     [0] [0] 

         ^

    پاسخ:
    سلام خوبی؟ ممنونم
    ۱. برای بولد شدن میان و نسخه ی روتوش شده ی زندگیشون رو تعریف و منتشر میکنن تا مخاطب جذب کنند. آفرین واقعا همینطوره به نظرم
    ۲. مرحبا به خوش فکریت. 
    ۳.همه راستشو نمیگن مگر اینکه خلافش ثابت بشه :))
    ۶. ممنونم از هندونه هایی که زیربغلم کارگذاشتی . اتفاقا زمانی که مشهد بودم و البته جوونتر، خیلی چنین کارایی میکردم و لذت میبردم از‌ معاشرت باهاشون 
    ۷. آره. طبیعت . دقیقا یکساله که از طبیعت دور افتادم . انرژیم کاملا تغییر کرده و ربات مآبانه زندگی میکنم. آرزوم این شده که برم و یکی از درخت های اُرس رو محکم در آغوش بکشم..
    ۸. کاش میشد تماما حذفشون کرد.همبشه سعی در حذفشون داشتم گرچه گاهی موفق نبودم .
    پ. ن : بله حس خیلی خوشایندیه که چراغها روشن باشند وقتی برمیگردی.. هلو و شلیل که فرصتش پیش نیومده، گربه هم خیلی دوست دارم اما تنها میمونه بنده خدا. اما دو تا طوطی خریدم :))

    چشایر جان مادر نزایده کسی رو که بیخیال درخت هلو بشه، الکی جو نده به بامبو

    زمان ما سهمیه ایثارگر خیلی رقابتی بود و شاگرد اول کلاس ما که از قضا سهمیه هم داشت خیلی بهتر از منی که سهمیه نداشتم، قبول نشد، تازه رتبه کلش بدون در نظر گرفتن سهمیه از مال من خیلی بهتر شده بود! 

    جدیدا چون شاهد و ایثارگرها دیگه بچه کنکوری  کمتر دارند، احتمال داره سهمیه خیلی بتازونه نمی دونم!!!

    و کاش در قانون تجدید نظر بشه

    اما در مورد اون خانوم میانسال نویسنده!!! تعجب کردم توی شهر کوچیک چنین برخوردی؟؟؟؟

    آقای بامبو کار خوبی نکردین که متقاعدم کردین دیگه دخترم رو اردوی جهادی نفرستم! اگر دعوامون شد می فرستمش سراغ شما!!!

    پاسخ:
    سلام خوب و مناسب باشی ایشالا
    :))) ببخیال نشدم . فقط کسی که باید رو نیافتم . البته که خیلی دنبالش هم نبودم!

    موارد استثناء همیشه هستند قطعا و حسابشون سواست اما خیلی خیلی تاثیر داره الان. همکلاسی دانشگاهم رتبه اش ۷۵ هزار بود! برای رزیدنتی کارشون بسیار آسونه و.. . برای طرح هم همینطور.‌میفتن مراکز استانها .‌
    من هم تعجب کردم لب مرز و دور،  نویسنده ی خوش ذوقی هست. چون درمونگاه با اقسام بیمه ها قرارداد داره، قشر فرهنگی هم بیمارم هستند.

    خوشحالم که چنین چیزی رو میشنوم:)) حتما بفرست:) خیلی دوست داشتم و دارم که چیز خوبی میبود و شرکت میکردم و خدمت. اما ضرراش از سودش بیشتره..
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی