۴ مرداد ۴۰۳
۱. امدم مشهد و دلم براش واقعا تنگ شده بود . بسیار بسیارگرمه و در شرف مرگم. باورم نمیشه کلی سال زندگی میکردم اینجای خیلی گرم. برادر و مادرم من رو به دانشگده رسوندند و رفتند.من هم اسنپ گرفتم و به ویولانژ رفتم. من تظاهرکردم به آزمون میرم، اونها هم تصور کردند که آزمون دارم! چه کنم، طاقت خبر بد رو نداشتند .
حالم خوش نیست و به شدت سنگینم. امروز میتونست یوم الفتح من باشه. چه فشارهایی رو تحمل کرده بودم برای امروز. که نتیجه زحماتم رو ببینم. که نشد . به قول جهان، دیگه جون نیست تو تنم ؛ نیمه جونه، آخریه. امیدوارم برای ۱۴۰۵ بتونم. اگر غم نان بگذاره..
۲. مدتهاست که ۱۲ شب میخوابم و حوالی ۲ونیم بامداد از خواب میپرم و تا صبح خوابم نمیبره و صبح ها خسته هستم. به نگهبان گفتم، گفت که ساکنین قبل از من هم چنین شکایتی داشتند و گفته میشه این پانسون جن داره. از چندنفر دیگه هم پرسیدم و تایید کردند که چنین جیزی رو شنیدن.
از خنده روده بر شدم. تصورات مردم اینجا خیلی کودکانه است.
البته منکر انرژی منفی نیستم. پانسیون درون درمانگاست و استادی داشتیم که میگفت روزانه صدها بیمار میان و دردها و انرژی منفیشون رو جا میگذارند و میرن و اگر حواستون نباشه تمام این انرژیهارو جذب میکنید. ازمون میخواست ارتباطمون با طبیعت محکم باشه و ذهنمون سیال باشه.
۳.با وجود اینکه با نگهداری پت مخالف بودم اما دوتا طوطی کوتوله خریدم تا تنها و سوت و کور نباشم. طوطی خانم اسمش سیمینه و طوطی مرد اسمش میثمه. فعلا نتونستیم دوستای خوبی باشیم و خیلی بد گاز میگیرند. شارژر لپ تاپم رو هم جویدند . عاشق گربه بودم اما دلم نیومد گربه بیارم. شاید هم آوردم بعدا.
۴. خانم محجبه ای به درمانگاه مراجعه کرد که اسم بیمه اش "ما" بود. همسر روحانی بود و تعرفه ی بیمه شون حتا از نرخ آزاد هم بالاتر بود و همه چی رو پوشش میداد. بعد از استعلام بیمه، برای معاینه ی آقاشون نوبت گرفت از منشیم و برای خودش رفت به درمانگاه دیگری تا دندانپزشک خانم درمانش کنه.
۵. انقدر اوضاع شبکه به هم ریخته است که باورنکردنیه. چندروز پیش ناراحت شدم و کیبورد رو پرت کردم وسط سالن درمونگاه و هزارپاره شد. هیچی نیست و نمیخرند.دستمال کاغذی، دستکش لاتکس و حتا یکبار مصرف،چوب بستنی! موادی که میفرستند منقضیشده و مال سه چهارسال گذشته است!
۶. هم دلم میخواست هم تنهایی فشار آورده بود و به راننده امگفتم شام خوردی؟ گفت نه و رفتیم به گرون ترین رستوران شهر و مهمانش کردم و خوش گذشت.
۷. گیاهی هست به نام هندونه ابوجهل. مردم اینجا جمع میکنن و داخل تشتی میریزند و با پا، له میکنند تا پا بسوزه. میگن اینجوری دیابت درمان میشه!!
۸. چند بیمار داشتم که اسم جدید و جالبی دلشتند: بلبل، طوطی، خوش منظر، دختر، مادر، بابا .
۹. پوپولیست ها با کاپشن و چهره های ساده و فریبنده بازهم مردم رو گول زدند.
۱۰. کافه خراسان تعطیل شده و حیف .
- ۰۳/۰۵/۰۴
- ۹۳ نمایش
بپذیر!