گاه نوشت های یک بامبوی خوشحال

آخرین مطالب

۴ مرداد ۴۰۳

پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۲۱ ق.ظ

۱. امدم مشهد و دلم براش واقعا تنگ شده بود .  بسیار بسیار‌گرمه و در شرف مرگم. باورم نمیشه کلی سال زندگی میکردم اینجای خیلی گرم. برادر و مادرم من رو به دانشگده رسوندند و رفتند.‌من هم اسنپ گرفتم و به ویولانژ رفتم. من تظاهر‌کردم به آزمون میرم، اونها هم تصور کردند که آزمون دارم! چه کنم، طاقت خبر بد رو نداشتند . 

حالم خوش نیست و به شدت سنگینم. امروز میتونست یوم الفتح من باشه. چه فشارهایی رو تحمل کرده بودم برای امروز. که نتیجه زحماتم رو ببینم. که نشد‌ . به قول جهان، دیگه جون نیست تو تنم ؛ نیمه جونه، آخریه. امیدوارم برای ۱۴۰۵ بتونم. اگر غم نان بگذاره..

۲. مدتهاست که ۱۲ شب میخوابم و حوالی ۲ونیم بامداد از خواب میپرم و تا صبح خوابم نمیبره و صبح ها خسته هستم. به نگهبان گفتم، گفت که ساکنین قبل از من هم چنین شکایتی داشتند و گفته میشه این پانسون جن داره. از چندنفر دیگه هم پرسیدم و تایید کردند که چنین جیزی رو شنیدن. 

از خنده روده بر شدم. تصورات مردم اینجا خیلی کودکانه است‌. 

البته منکر انرژی منفی نیستم. پانسیون درون درمانگاست و استادی داشتیم که میگفت روزانه صدها بیمار میان و دردها و انرژی منفیشون رو جا میگذارند و میرن و اگر حواستون نباشه تمام این انرژیهارو جذب میکنید‌. ازمون میخواست ارتباطمون با طبیعت محکم باشه و  ذهنمون سیال باشه.

۳.با وجود اینکه با نگهداری پت مخالف بودم اما دوتا طوطی کوتوله خریدم تا تنها و سوت و کور نباشم. طوطی خانم اسمش سیمینه و طوطی مرد اسمش میثمه. فعلا نتونستیم دوستای خوبی باشیم و خیلی بد گاز میگیرند. شارژر لپ تاپم رو هم جویدند . عاشق گربه بودم اما دلم نیومد گربه بیارم. شاید هم آوردم بعدا.

۴. خانم محجبه ای به درمانگاه مراجعه کرد که اسم بیمه اش "ما" بود. همسر روحانی بود و تعرفه ی بیمه شون حتا از نرخ آزاد هم بالاتر بود و همه چی رو پوشش میداد. بعد از استعلام بیمه، برای معاینه ی آقاشون نوبت گرفت از منشیم و برای خودش رفت به درمانگاه دیگری تا دندانپزشک خانم درمانش کنه. 

۵. انقدر اوضاع شبکه به هم ریخته است که باورنکردنیه. چندروز پیش ناراحت شدم و کیبورد رو پرت کردم وسط سالن درمونگاه و هزارپاره شد. هیچی نیست و نمیخرند.دستمال کاغذی، دستکش لاتکس و حتا یکبار مصرف،چوب بستنی! موادی که میفرستند منقضیشده و مال سه چهارسال گذشته است! 

۶. هم دلم میخواست هم تنهایی فشار آورده بود و به راننده ام‌گفتم شام خوردی؟ گفت نه و رفتیم به گرون ترین رستوران شهر و مهمانش کردم و خوش گذشت. 

۷. گیاهی هست به نام هندونه ابوجهل. مردم اینجا جمع میکنن و داخل تشتی میریزند و با پا، له میکنند تا پا بسوزه. میگن اینجوری دیابت درمان میشه!! 

۸. چند بیمار داشتم که اسم جدید و جالبی دلشتند: بلبل، طوطی، خوش منظر، دختر، مادر، بابا .

۹. پوپولیست ها با کاپشن و چهره های ساده و فریبنده بازهم مردم رو گول زدند.

۱۰. کافه خراسان تعطیل شده و حیف . 

  • بامبوی خوشحال

نظرات (۶)

بپذیر! 

پاسخ:
درد داره ولی آره. گذشتن و رفتن پیوسته‌..

ولی حقش بود برای انتخاب اسم طوطیات یه نظرخواهی میکردی از ما بامبو. ذهن تو خسته ست. سیمین‌ و‌ میثم‌ جفتن؟ چرا همچه‌ کردی آخه؟ 

ضمن اینکه جن‌ها اصلا ازینکه بهشون بخندی خوششون نمیاد. :))

پاسخ:
:))))))
اتفاقا اسمشون رو نپسندیدم و بدون نامند . طوطی زرد خیلی سلیطه بود و حیف اسم سیمین بود. میثم هم اسم پزشک همسایه ام هست و ناراحت شد اسم پرنده ام گذاشتم:))
چند روزه خبری ازشون نیست! فکر کنم اوناهم منو ترک کردند و تنهام گذاشتند

عه‌وا طوطیا رفتن؟ نگران نباش بنظرم کار جن‌هاست. باهاشون دوست بشی برشون میگردونن:)) خب تو که وجود انرژی منفی رو باور میکنی چطوریه که وجود جن رو باور نمیکنی؟ بنظرم این دو مقوله از یه جنسن قشنگ. فقط یکیشون ظاهرش مدرن و باکلاسه. من ناراحت شدم تو به یکیشون خندیدی به اون یکی ایمان داری. حالا چون استادت گفته. ولی بهرحال برای طوطیات اسم پیشنهادی دارم اگه برگشتن: جمیله و سنقر. نظرت؟

پاسخ:
نه بابا کجا رفتن تازه بچه دار شدن 
وجود جن رو باور میکنم اما اینکه ساعت ۲ بامداد بیان بزنن به شونم و بگن داداش پاشو رو باور نمیکنم:)
منظورم بیشتر این بود که مدتیه در معرض انرژی های منفی قابل توجهی هستم . جن متعلق به مکان نیست . کلی باید ریاضت بکشی و پاچشون رو بخوری تا بتونی بهشون نزدیک بشی اخه :))
عالیه🤣🤣🤣 تصویب شد🤣🤣 جمیله خداست😂 

مرسی که اسم پیشنهادیمو پسندیدی. ببین ولی جن واقعا میتونه جایی خونه کرده باشه. دیگه خیلی وارد جزییات نمیشم که وهم نگیرتت😬

پاسخ:
عالیه اسمهات :))
خب اگه چیزی میدونی بگو منم بدونم . خوشم میاد از چیزهای اینجوری .کارم دیگه از وهم و ترس گذشته :)  ساعت ۱۱ شب میرسم خونه، ساعت ۸ صبح هم میرم سر کار. 

اگه خوشت میاد سرچ کن داستان واقعی اجنه بشین بخون تا شب دیگه خوابت نبره:)) 

راستش موثقه! عمه‌ی یکی از دوستام یه جن خونه زاد داشتن! قشنگ باهاشون زندگی می‌کرد و دخل و تصرف‌هایی تو زندگیشون داشت که البته بد نبود. خوبیش همین بود که اذیت نمیکرد و جن خوبی بود :))

من باور دارم که هستن. ولی خب پا به وادیشون نذاری پا به وادیت نمیذارن! مگه اینکه علل خاصی وجود داشته باشه.  دیگه اطلاعات خاصی ندارم جز یه سری داستان که جوون بودم خوندم :)))

پاسخ:
الان کافه ام و سرچ میکنم و تا دو سه ساعت میخونم :))
جن خونگی :) چقدر خوب و خوش شانس بودن پس :) دلم خواست واقعا . کاش کار شاقیهم نمیکنه لااقل ظرفامو بشوره :))
اهوم . اگه ظرفامو میشورن که پا به وادیشون بزارم منم 😁
یک داستانی خوندم نوشته بود پسری رو جنها مجبور کرده بودن که با یکی از دختراشون ازدواج کنه :))
چه علاقمندی ها:)

در سنی که دخترای همسن من رمان عاشقانه‌های آبدوغ‌خیاری دست میگرفتن من این داستانارو میخوندم. ازدواجیاشم خیلی بنظرم جذاب بودن:)) غالبا اونی که جن نبود از حرارت اون یکی آب میشد گوشتاش:)) حالا ببین اگه تو ام لاغر شدی احتمالا جنی چیزی دل بهت بسته:))

پاسخ:
:))))
چه جذاب و متفاوت بودی پس:)
اخ اخ این چه حرفی بود گفتی:) دو کیلو لاغر شدم یعنی خانم جن روم کارش داره 😄
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی