گاه نوشت های یک بامبوی خوشحال

آخرین مطالب

۱۵ شهریور ۴۰۳

پنجشنبه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۳، ۰۱:۲۷ ب.ظ

۱. بوی ماه مهر میاد. اولین ماه مهری که محصل نیستم و شاغلم. البته که خودم رو دانشجوی همیشگی میدونم . 

۲. مادر دختری که عکسش رو در چندپست پیش گذاشتم پرسید که آدرس پیجم چیه؟ گفتم پیج ندارم و تصویر رو در وبلاگم گذاشتم. پرسید وبلاگ چیه؟ 

۳. دو دختر دوقلو برای معاینهآمده بودند. اسمشون "نوبهار" و" گل بهار"بود .

۴. ماشینم رو در کنار خیابون پارک کرده بودم(مشهد) و وقتی برگشتم دیدم گلگیر و در،مالونده شده و ۴ میلیون خرج کردم تا PDR و پالیش بشه. بی انصافیه که حادثه ای رخ بده و فرار کنی..

۵. اینجا هیچ دوستی ندارم و تنهام. البته کسانی هستند اما فازشون رو دوست ندارم. دائم المستی و دائم الپارتی رو نمیپسندم‌ . این کارها از من گذشته و روابط مینیمال تر رو میپسندم.

۵. بیمارم برام پرفیوم مگاماره ۲۰۱۸ هدیه اورد . لبخند تلخی بر لبانم نشست و خاطرات عجیبی مرور شد. ‌یک و نیم سال پیش برای اولین بار عاشق؟ شده بودم و این عطررو خریدم تا استفاده کنم و نتونستم و نهایتا دادمش به دوستم. 

۶. بیمار اطفال و درمان ریشه رو دیگه نمیپذیرم و به جاش جراحی میکنم . هم کمتر خسته میشم هم پر میشم از دوپامین. 

 

  • بامبوی خوشحال

نظرات (۱)

۵- این دفعه ازش استفاده کنید 🫂 و کلی خاطره خوب بسازید ! 

۶- جراحی رو چطوری تحمل می کنید من هروقت کلیپ جراحی دیدم هر ثانیه فکر می کنم خودم جای طرفم که دارن جراحی اش می کنن نمیتونم تحمل کنم

پاسخ:
:))
به جرئت میگم هیچ چیزی به اندازه ی جراحی سخت من رو سرحال و پر انرژی نمیکنه 🤩
عاشق خون و خونریزی و پاره کردن و بریدن و دوختم هستم. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی