گاه نوشت های یک بامبوی خوشحال

آخرین مطالب

۱۲ آبان ۴۰۳

شنبه, ۱۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۵:۰۴ ب.ظ

مدتی بود که حوصله‌ام حتا اجازه‌ی این رو نمیداد که به وبلاگم سر بزنم . 

خسته‌ام و حالم خوش نیست . به هیچ کاری نمیرسم و فرسوده شدم. دوره‌ی یکساله‌ی پس از فارغ التحصیلی، بسیار وحشتناک هست؛ بخصوص برای منی که ۱۰ ماه فقط درس خوندم و کار درمانی نمیکردم . چندتا خرابکاری داشتم که اکثرشون مربوط به درمان ریشه بود . به نسبت بقیه زیاد نیست اما برای من این قضیه حل نشده و ذهنم رو درگیر میکنه. هنوز انقدر پخته و قدرتمند نشدم که مسائل کاری فقط محدود به محیط کار باشه و بیرون از محیط کار خودم باشم . نشخوارهای ذهنی فراوان دیوانه ام کرده . بعد از نزدیک یک و نیم سال اجبارا اینستاگرامم رو فعال کردم و این مقایسه کردن مدام خودم با همکاران بزرگتر از خودم هم آزار دهندست .

از لحاظ مالی به شدت تنگ دست شدم چون هزینه ی درمان خرابکاری ها رو خودم حساب کردم با اینکه قانونا وظیفه ی من نیست و خود بیمار باید بپردازه.

خونه‌ام نا مرتبه و ظرفهای نشسته در صف هستند.

سردرد بدی در من بوجود آمد که مشکوک به میگرن بودم و با MRI و.. تشخیص سردرد تنشی بود.

هنوز ۹ ماه دیگه باید در این منطقه ی محروم حمالی بی ثمر کنم و با شبکه ی دزد و مردم گاها وحشی، سر کنم. چنان تاریک شدم که تصور دنیای بدون طرح برام سخت شده . 

بی‌حوصلگی بر من چیره شده و حتا حوصله ی آهنگ گوش کردن در ماشینم رو ندارم!

باید بپذیرم که گاهی زمستونه و‌گاهی بهار. گاهی باید سرما رو بچشی تا اماده ی روزهای بهار بشی . باید بپذیرم که " هنگام تنگ دستی، در عیش کوش و مستی " . اینکه میگذره و قوی باش. اینکه اشکالی نداره اگر همیشه عالی نیستی و از هیچ‌کسی عقب نیستی. 

پاییز اینجا همچون بقیه فصولش زیباست و دو هفته ی پیش ، برف اومد . اما چه کنم که نمیتونم لذت ببرم و مقوله ی لذت واسم قفل شده. نه از غذا میتونم لذت ببرم نه از فضا . ربات شدم و آهنی.

البته اون روز لذت بردم. رفتم زیر سایه ی درخت اُرس کهنسالی نشستم و سعی کردم به هیچی فکر نکنم. ناگهان دیدم یک همای سعادت برای نوشیدن آب به آبشخور اومد و چقدر حس خوبی گرفتم از این دیدار. 

خیلی سخته اینجوری زندگی کردن. خدا خودش مدد کناد.

 

  • بامبوی خوشحال

نظرات (۳)

استوار بمان بامبو. صبح می شه این شب، باز می شه این در.. 

پاسخ:
ممنونم et جان . 
وبلاگت بیشتر بنویسی ها

چقدر این "لذت نبردن" برای من مملوس و تجربه شده ست ...

پاسخ:
آه ازین پوستین سیاه لذت نبردن .
امیدوارم ازش دور دور باشی.

ممنون از آرزوی خوبی که واسم کردید 

ولی باید بگم دقیقا وسطشم ...🙄

پاسخ:
آخ آخ آخ😑
میتونم تصور کنم در چه شرایط به غایت تلخی هستید
امیدوارم خلاص بشید . خلاص😍
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی