گاه نوشت های یک بامبوی خوشحال

آخرین مطالب

۸ مطلب در خرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

دل درد

۰۹
خرداد

۱. این پست حاوی مقدار زیادی دل درد هست .به گمانم این دنیا، میگرده و بررسی میکنه که به چی حساسی و چی واست مهمتره؟ و دقیقا همون رو ازت میگیره. 

برای من خانوادم و رزیدنتی همه چیزم بود همیشه. دومی ازم گرفته شد و اولی شده نقطه ی ضعف من. اینکه هیچکاری نمیتونم برای عزیزانم بکنم برای من زندگیم رو جهنم کرده‌؛ اینکه کلی کار از دستم برمیاد و میومد اما برای عزیزان خودم بی چاره ترینم .

۲. وسط این اشفتگی، مجبورم کردن که طرح پزشک خانواده رو امضا کنم. گفتم سگ خورد، قبول میکنم. گفتند باید بری هسته ی گزینش دانشگاه و مصاحبه بشی! 

برای چیزی که نمیخوام باید مصاحبه کنم!! رفتم. وقت نمازشون بود.  چندتا ریشی شپشو امدند‌ . ترکیب بوی جوراب و عرق و گلاب و عطرشون ، انقدر متعفن بود که راسو در مقابلشون کرید اونتوس محسوب میشد.

از دینشون و مملکتشون پرسیدند. جوابهایی بهشون دادم که تابحال نشنیده بودند. ایشالا که رد بشم و طرحی رو امضا نکنم. رتبه ی کنکور من حتا از آی کیوی این افراد هم کمتر بوده . همکاری کردن با اینهارو توهین به خودم و مردم محروم روستا میدونم. 

۳. طرح از ان چیزیکه فکر میکردم لجن تره. از شنبه سیتانست (بیحسی بدون ادرنالین برای بیماران قلبی و فشارخون و..) درخواست دادم و نفرستادند‌ و کلی بیمار رو که با درد اومده بودن رو رد کردم چون سیتانست نداشتم. مرکز دومی که میرم یونیتش خراب بود و فقط میشه دندون کشید. دستگاه اتوکلاوشون دیروز خراب شد و بیکار شدم و مریضها ناامید برمیگردند.

مرکز سومی که میرم (هر مرکز رو دو روز میرم؛ سه روستای مجاورهم ) دستیارم گفت با دکتر قبلی یواشکی چندتا بینار رو هزینه میگرفتیم و انجام میدادیم. واقعا ارزش داره برای دو سه میلیون پول بیشتر، پول مشکوک و حروم وارد زندگیم کنم؟ نپذیرفتم. 

۴. دنیای عجیبیه.‌ دعانویس/ملایی در این روستا هست که کلی مراجعه کننده داره. ظهرها که برمیگردم  چهل پنجاه نفر جلوی خونش در انتظارند و به نظر میرسه حسابی کار و بارش سکه است. اکثرا هم زن و دخترهای پولدارند!  حالم که قشنگ شد، میخوام برم و ببینم چه طوریه. مثلا بگم زنم بهم خیانت کرده یا اینکه دزد ماشینمو برده.باید تجربه ی جالبی باشه .

۵. اینجا هنوز دمای هوا به بالای بیست درجه نرسیده و میگن نمیرسه هیچوقت . 

۶.  میگفتند بور هستی و موهات خیلی دیر سفید میشه. امروز دیدم شقیقه هام پر از موی سپید شده و برای شمردنشون نیازی به دقت نیست. اردیبهشت سال سه برای من خیلی سخت گذشت .شبی ۲۷ساله خوابیدم و فرداش ۲۷۰ ساله بیدار شدم. 

۷‌. الفرد ادلر مهر باطلی بر اندیشه های فروید میزنه و میگه چیزی به نام تاثیر تروماهای گذشته وجود نداره و این حقه ی فرویدی هاست.  این قشنگ ترین تعجبی بود که این مدت کردم. به مطالعاتم ادامه میدم و امیدوارم درست باشه . 

۸. باید اعتراف کنم دلم تنگ شده یک نفر من رو به اسم کوچکم صدا کنه. چندهفته است که تماما دکتر خطاب میشم. نه که بدم بیاد اما حس خوبی ندارم همکارم یا در صف نونوایی هم دکتر خطابم کنند.

  • بامبوی خوشحال

۶ خرداد

۰۶
خرداد

۱. کار کردن برای بیماران ایدزی و هپاتیتی پر ریسک و خطرناکه. کافیه یک ثانیه حواست نباشه تا آلوده بشی. تقریبا کسی واسشون کار دندونپزشکی انجام نمیده و خیلیهاشون یا مراجعه نمیکنند یا ابتلاشون رو پنهان میکنن. دوران دانشجویی خیلی سیریش بودم و کنه. یکی از اساتیدم این خصلتم رو خیلی دوست داشت و من رو به اتاق ایزوله میفرستاد تا واسه این بیماران کار کنم .

هفته ی گذشته در درمانگاهی خلوت و سوت و کور ، کار کلینیکی شخصی رو شروع کردم که عصرها کسب درآمد کنم. برای دل خودم، گفتم روی دیوار بنویسند که تمامی درمانهای دندانپزشکی برای بیماران HIV و هپاتیت با پروتکلهای خاص خودش انجام میشه. نمیدونم کی و کِی عکس گرفته و در گروه های شهرستان ارسال کرده . جمعیت انبوهی از این بیماران از هفته ی گذشته برای معاینه و درمان اومدن درمونگاه و مدام به تعدادشون اضافه میشه :)) تا اخر خرداد نوبتام پر شده:)) باور نکردنیه اما تعداد این بیماران خیلی خیلی زیاده . اکثرا خانم جوان و مرد میانسال هستند. استادم میگفت پیج بزنی فورا معروف میشی. ولی من برای دل خودم این کارو کردم. حتا از بیماران همون هزینه ی درمان ادمهای سالم رو میگیرم بااینکه کار تخصصی محسوب میشه و میشه یک و نیم برابر هزینه دریافت کرد.  به این قضیه حس خیلی خیلی خیلی خوبی دارم و عمیقا اغنا میشم. اگر زنده بمونم،خیلی مایل به دندانپزشکی تحت بیهوشی هم هستم که اکثرا برای بیماران عقبمانده ذهنی و شناختی انجام میگیره.

۲. بزرگترین ارزو و خواسته ی کاری من همیشه ایجاد کردن تفاوت بوده. اینکه کاری رو بکنم که دیگران نمیکنن. موارد گسترده ای رو نشونه گرفته بودم در این امر اما ، به سنگ خورد. بقول استرولوژیستها احتمالا آماده نبودم و یونیورس بهم اجازه نداد:)) آه. حیف تلاشهای نافرجام.

۳. دستانی پر از النگو و دهانی پر از بی دندانی،  برای من صحنه ی ازاردهنده ایه. سعی میکنم آگاه کنم مردم رو اما امیدی ندارم. 

۴. مردم اینجا خیلی مهربانند.طی این چندروز کاری، روزی نیست که با دست خالی برگردم خونه ام. تا به حال تخم مرغ محلی، نان محلی، کاکوتی ، اسطخودوس، گوجه سبز و سیبچه واسم اوردن.  شنیده بودم هوای غریبه هارو دارن.

۵. خونه ام حیات خلوت کوچکی داره که پر از گل یاسه. چنان بوی یاس غلیظی جاریه که نپرس.

باربیکیوی کوچکی هم داره که من ازش برای چای آتیشی استفاده میکنم . 

۶. اخیرا خیلی به الفرد ادلر علاقه مند شدم و در حال چشیدن مکتبش هستم . 

۷. این اصلا مسیری نیست که میخواستم اما بد هم نیست . شاید وقتشه واقعا رها کنم و رها بشم . شاید واسه همبنه قمیشی میخوند " باید پارو نزد، وا داد. باید دل رو به دریا داد" .

 

 

  • بامبوی خوشحال

دوم خرداد

۰۲
خرداد

۱. امروز عصر یکهو دیسکانکنت شدم. باتری اجتماعی بودنم ته کشید و به همه چی تهوع دارم . رمان تهوع سارتر رو دارم زندگی میکنم انگار. دلم هیچی نمیخواد. تهی ام و نازک.

۲. این پسره ی پزشک خیلی یکجوریه. ادم بدی نیست ولی حوصله اش رو ندارم. هشتصد بار راجع به ۳/۳/۳ شوخی شوهر عمه ای تعریف کرد و خندید. 

۳. قو فردا به اتفاق دوستانش به دیدارم میان . البته قراره بپیچونیمشون و دونفره به تفرج بپردازیم. اگه دلم نمیترسید بهش میگفتم " گردن افراشته ام بر فلک از طالع خویش، کین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش؟" اما نه. نه نه. باید استخونهای غمگینم رو جمع کنم و به استقبال قو برم. 

۴. برادرم بهترین مرد دنیاست اما رفتارش با فرزندش اشتباست و نمیدونم باید چطور این قضیه رو تغییر بدم. اختلاف نسل و عقاید یک دهه شصتی با هشتادی، بسیار عمیقه و هوشیاری زیادی میطلبه. چقدر سخته والد بودن.

۵‌. دیروز خانم خیلی مسن و مهربانی برای کشیدن دندونش اومده بود. اسمش " گل° بوته" بود. از اسمش تعریف کردم و گفت اسم خواهرم هم " گل° بادام " هست . 

۶.اینجا مصرف تریاک زیاده و با بی حسی تداخل داره و وقت من و خودشون هدر میره ‌. 

۷. ترکمنها یک قطعه موسیقی دارن به نام " دورنالار" یعنی دورناها . دلم میخواد همه چی رو رها کنم و بعد چندسال برم ترکمن صحرا و بنشینم کنار یک بخشی ترکمن تا برای من دورنالار بخونه و بنوازه‌ . 

۸. برای نت فورجی باید نزدیک چارصد متر راه برم . اینطوریاست که مثل ده سال پیش، پیامکی چت میکنم! 

۹. اینکه در جدی ترین حالت ممکنم هستم اما آدمها از شوخ بودنم میگن عجیبه ‌. 

۱۰. نهایتا یا تغییر میکنی یا تغییر تو رو. 

  • بامبوی خوشحال