۸ دیماه
۱. کله ام نامناسبه و روزهای دوست داشتنی ای نیست . احتمال خیلی زیاد نتونم قبل عید دفاع کنم و بیفته اردیبهشت دفاعم! خبرهایی هست که اعزام مستقیم دیگه حذف میشه و عملا نمیتونم طرح لعنتی برم و آزمون بدم. همه چی در صورتی شدنیه که قبل عید بتونم دفاع کنم . برنامه نویس بیشرف داره لفتش میده و زیر حرفاش زده.
واقعا حق من این همه استرس بی ارزش نبست به خدا. ۴ سال منتظر بودم که آزمون بدم. یکهو وقتی رسیدم به نقطه ی شروع، استریتیم دودشد رفت هوا، استاد پایان نامه ام رفت جهنم، پایان نامه ی جدیدم هم تا ابدویک روز تموم نمیشه . نمیدونم واقعا. در هیچ مقطعی از زندگیم چنین تحت استرس نبودم. همیشه رهایی ذخیره ای داشتم و از یکجایی به بعد، نمیگذاشتم جریانی سوار من بشه. اما الان من سوار جریان نیستم. کلا مدتهاست جریانها سوار منند و با شلاق حوادث دارم چهارنعل ، به ناکجاها میرم .
لعنت به این کشور. دوای تمام مشکلات، اینجا سهمیه و ازدواج و بچه آوردنه. لعنت به من که اینجا موندنی هستم .
۲. سالمندشناسی نیم واحدی حذفم کردند و میگن معرفی به استاد اگه دلمون بخواد! میدیم.
نمیدونم چه رازیه که هرچی یک رشته مزخرفتر و چرت تر باشه، اساتیدش عوضی تر و عقده ای تر هستند.
۳. تا ۲۵ بهمن باید خوابگاه رو تخلیه کنم برای همیشه! لحظه ی باشکوهیه و همیشه فکر میکردم چقدر باخوشحالی این لحظه ی تسویه حساب و خروج از خوابگاه رخ میده. اما یک بلاتکلیف آژیته هستم و زیاد فرقی نمیکنه کجام.
۴. دارم تغییر میکنم؟ دارم تغییر میکنم. اما این تغییرات کلا مطلوب نیستند و امیدوارم ناچارا دست به کارهایی نزنم که در شان من نیستند . امیدوارم هیچوقت مجبور نباشم اعتقادم به یکسری اصول رو ایگنور کنم. نیاد اون روز که هیچی برام مهم نباشه .
- ۰۲/۱۰/۰۸
- ۲۲ نمایش
بامبوجان؟!
واقعا کاش کاری از دستم برای تو برمیومد ...