۱۴ خرداد
دوباره باید برای دیدنت بدوم و بجنگم. وجودم پر از زخمه و با این حال، تیمار من همان زخم ها هستند. میدونم بغل کردن آسمون برای یک گنجشک رویای بزرگیه اما چاره ی دیگری ندارم. همه ی خوبی ها یکطرفند و تو ، انچه که میخوام هم یک طرف . انگار باید هی شیار زخم رو عمیق تر کنم .
قلبم کمان کهنه ایه و فقط یک تیر باقی مونده. اسمش رو چی بزارم؟ اخرین امید؟ نه. امید رو فریب میبینم. روزهایی که امید داشتم هم دیگه بر نمیگرده. و ایتز اوکی.
- ۰۳/۰۳/۱۴
- ۸۱ نمایش
مشکل فتاده با یار، کارم چو ماه و خورشید
با او نمی توان بود، بی او نمی توان زیست......