۱. تقریبا همه ی بچه هایی رو که با شکایت درد دندون میارن، پوسیدگی به عصب رسیده و باید دندون شیری شون عصب کشی بشه. امکانات و مواد طرح برای این کار موجود نیست و فهموندن این نکته که نباید این دندونهارو کشید انقدر سخته که گاهی دلم میخواد سرم رو به دیوار بکوبم. امروز عصبانی شدم و به مادر بیمار گفتم تو دکتری؟ .
کشیدن دندان شیری در سنین پایین باعث میشه جا برای رویش دندونهای آسیاب کوچک کم باشه و نتیجتا در آینده لبخند نازیبایی بوجود بیاد.
البته برای دختر بچه ها راهی پیدا کردم. به والدینشون میگم بچت دختره باید لبخند و دندوناش خوشگل باشه اگر الان بکشم دندوناش به هم میریزه.
۲. جوانی ۲۳ ساله با درد و تورم اومده بود . از چهره اش مشخص بود که معتاده. چوپان بود. انقدر کشیده بود که دندوناش مثل پنیر نرم شده بودند.انقدر مصرف کرده بود که بی حسیم اثر نمیکرد و گفتم روز دیگری بیا. خواهش و التماس کرد که بکشم و درد احتمالی رو تحمل میکنه. خدا کمک کرد و در کمتر از یک دقیقه کشیدم و کلی ذوق کرد.
امروز با چند کیلو گوشت اومده بود. گوشت چی؟ خارپشت (تشی ) . میگفت دیشب کشتمش و تمیز کردم واست آوردم. گویا خیلی گرونه و چندمیلیونه . ناچارا پذیرفتم اما بدمزاجتر ازینهام که چتین چیزی رو بخورم و به یکی از پرسنل دادمش.
۳. روپوشم رو از جالباسی آویزون میکردم که دستیارم گفت این کار رو نکن و با خودت ببر. پرسیدم چرا؟ گفت ممکنه بعضیا دعا بریزند روش. عجیبه.. واقعا عجیبه:))
۴. از کارشناس بهداشت امار ایدز و هپاتیتی های چند روستای اطراف رو جویا شدم. هفت هپاتیتی و دو HIV وجود داشت. گفتم باهاشون تماس بگیره برای معاینه رایگان به مرکز بهداشتی که برای دهگردشی میرم بیان. به همه اطلاع داده بود بجز یک مبتلای HIV. پرسیدم چرا؟ گفت" ولش کن دکتر، اون خرابه". فاتحه ی مدرکش رو خوندم و گفتم تو که تحصیل کرده ای چنین میکنی وای به حال بقیه؟
۵. بعضیها با اسب میان مرکز بهداشت و شنیدن صدای نعل و شیهه ی اسب در حین کار تجربه ی خیلی جالبیه.
۶. بخشنامه جدید اومده که روزی بیشتر از سه دندان نکشید اونوقت من روزی حدود ۳۰ تا دندون میکشم!به جهنم که چندرغاز کارانه تعلق نمیگیره. بدم میاد آدمای دردمند با ناامیدی برگردند.
۷. هربار به دستیارم میگم سرم بِده، فورا خیلی جدی میپرسه که" خودشو بدم یا آبشو؟" و من هربار با خنده میگم آبشو بده. در گویششون منظورش این هست که خودم سرم میریزم روی ناحیه یا اون بریزه؟ .
۸. پیرمرده با خانمش اومده بودند که حاج خانم دندون بکشه . برای تجویز دارو پرسیدم فامیل حاج خانمت چیه؟ گفت نمیدونم فراموش کردم. با خنده گفتم یکم دیر نیست برای بلد نبودن فامیل زنت؟ . بعد رفتنشون دستیارم گفت یکماه پیش ازدواج کردن.
۹. دوتا اسم قشنگ دیگه کشف کردم. زن ۴۰ ساله ای اسمش "حیات" بود. پرسیدم خواهر داری؟ گفت آره اسمش "نباته" .
۱۰. دلم برای غذای درست و حسابی تنگ شده. اینجا حتا یک رستوران هم نیست.
۱۱. روستایی در نزدیکی هیت که مردمش خیلی منزوی ان. وقتی برای درمان به مرکز بهداشت اینجا میان، کسی بهشون حس خوبی نداره. علت رو از راننده ام جویا شدم، انگشت اشاره اش رو نشون داد و گفت: " اینا انقدر دم دارن اقای دکتر. امام حسیننفرینشون کرده دم در آوردن" .
۱۲. یکی از روستاها، تمام ساکنینش سید هستند! اما گویا فقط یک سید هست که کارش خیلی درست بوده . میگن کفشاش جفت میشده. میگن ج ا و خمینی و سرنگونی شاه رو پیشبینی کرده و طبق پیشبینیهاش، بزودی یک زن میشه رییس جمهور. هنوز مردم روی قبرش برای زیارتمیرن و حاجت میخوان و حاجت میگیرند! . جای عجیبیه روستا :)
۱۳. بزرگترین خط قرمزم در کار، کنترل عفونته. چیزی که در دانشگاهمون خیلی جدی گرفته میشد.
اینجا اما هیچکسی براش مهم نیست. گاز استریل رو با دست بدون دستکش برداشت و به من داد. دعواش کردم. با ناراحتی گفت" مگه دست من حرومه؟" . باورم نمیشد فرق حروم، ضدعفونی و استریل رو نمیدونن. نتیجه اینکه از نو دارم دستیار تربیت میکنم.