۶ خرداد
۱. کار کردن برای بیماران ایدزی و هپاتیتی پر ریسک و خطرناکه. کافیه یک ثانیه حواست نباشه تا آلوده بشی. تقریبا کسی واسشون کار دندونپزشکی انجام نمیده و خیلیهاشون یا مراجعه نمیکنند یا ابتلاشون رو پنهان میکنن. دوران دانشجویی خیلی سیریش بودم و کنه. یکی از اساتیدم این خصلتم رو خیلی دوست داشت و من رو به اتاق ایزوله میفرستاد تا واسه این بیماران کار کنم .
هفته ی گذشته در درمانگاهی خلوت و سوت و کور ، کار کلینیکی شخصی رو شروع کردم که عصرها کسب درآمد کنم. برای دل خودم، گفتم روی دیوار بنویسند که تمامی درمانهای دندانپزشکی برای بیماران HIV و هپاتیت با پروتکلهای خاص خودش انجام میشه. نمیدونم کی و کِی عکس گرفته و در گروه های شهرستان ارسال کرده . جمعیت انبوهی از این بیماران از هفته ی گذشته برای معاینه و درمان اومدن درمونگاه و مدام به تعدادشون اضافه میشه :)) تا اخر خرداد نوبتام پر شده:)) باور نکردنیه اما تعداد این بیماران خیلی خیلی زیاده . اکثرا خانم جوان و مرد میانسال هستند. استادم میگفت پیج بزنی فورا معروف میشی. ولی من برای دل خودم این کارو کردم. حتا از بیماران همون هزینه ی درمان ادمهای سالم رو میگیرم بااینکه کار تخصصی محسوب میشه و میشه یک و نیم برابر هزینه دریافت کرد. به این قضیه حس خیلی خیلی خیلی خوبی دارم و عمیقا اغنا میشم. اگر زنده بمونم،خیلی مایل به دندانپزشکی تحت بیهوشی هم هستم که اکثرا برای بیماران عقبمانده ذهنی و شناختی انجام میگیره.
۲. بزرگترین ارزو و خواسته ی کاری من همیشه ایجاد کردن تفاوت بوده. اینکه کاری رو بکنم که دیگران نمیکنن. موارد گسترده ای رو نشونه گرفته بودم در این امر اما ، به سنگ خورد. بقول استرولوژیستها احتمالا آماده نبودم و یونیورس بهم اجازه نداد:)) آه. حیف تلاشهای نافرجام.
۳. دستانی پر از النگو و دهانی پر از بی دندانی، برای من صحنه ی ازاردهنده ایه. سعی میکنم آگاه کنم مردم رو اما امیدی ندارم.
۴. مردم اینجا خیلی مهربانند.طی این چندروز کاری، روزی نیست که با دست خالی برگردم خونه ام. تا به حال تخم مرغ محلی، نان محلی، کاکوتی ، اسطخودوس، گوجه سبز و سیبچه واسم اوردن. شنیده بودم هوای غریبه هارو دارن.
۵. خونه ام حیات خلوت کوچکی داره که پر از گل یاسه. چنان بوی یاس غلیظی جاریه که نپرس.
باربیکیوی کوچکی هم داره که من ازش برای چای آتیشی استفاده میکنم .
۶. اخیرا خیلی به الفرد ادلر علاقه مند شدم و در حال چشیدن مکتبش هستم .
۷. این اصلا مسیری نیست که میخواستم اما بد هم نیست . شاید وقتشه واقعا رها کنم و رها بشم . شاید واسه همبنه قمیشی میخوند " باید پارو نزد، وا داد. باید دل رو به دریا داد" .
- ۴ نظر
- ۰۶ خرداد ۰۳ ، ۱۰:۰۲
- ۶۴ نمایش