گاه نوشت های یک بامبوی خوشحال

آخرین مطالب

وسط پاییز

۱۷
آبان

ازونجایی که قانون نانوشته ای هست که ابتدا یا انتهای هر چیزی رو جشن بگیریم و‌گرامی بداریم،

من متوجه شدم پاییز نصف شده(خسته نباشم) و میخوام امروز رو به مناسبت نصف شدن اینفصل قشنگ، لذت ببرم.

در راه دانشکده هستم. از کنار زیتون تلخ های دانشگاه فردوسی میگذرم و از برگهای زرد و نارنجیی گذر میکنم.

 .بارون نرمی میاد و هوا فوقالعادست و شهرام ناظری میخونه : واران وارانه..

  • بامبوی خوشحال

لاس نزن

۱۵
آبان

ترم ۸ که بودم فانتوم ثابت با دکتر قهرمانلو داشتم؛ یکبار داشت تراشم رو نگاه میکرد اومد از پشت روپوشم گرفت، بلندم کرد و گفت : " ببین! با توربین لاس نزن"  . اون موقع نمیفهمیدم یعنی چی. بعدتر که از لحاظ تکنیکی پیشرفت کردم و کمی تجربه کسب کردم فهمیدم چه اصل مهمیه که با توربین لاس نزنم موقع تراش دندان.

الان میخوام بگم که با بد بختی لاس نزن عزیز من. لاس نزن. لاس نزن قربونت برم. لاس نزن‌. هرچقدر هم شرایط تخمی بود لاس نزن.

لاس زدن هیچوقت کار دلچسب و خوشایندی نیست؛ چه با توربین چه با بدبختی چه‌با جنس مخالف. لاس نزن .

  • بامبوی خوشحال

۱۴ ابانماه

۱۴
آبان

۱. اکبر گلپایگانی در گذشت. حنجره ی کم نظیری داشت و بینهایت زیبا و با احساس میخوند. مافیای لطفی-ابتهاج اجازه ندادن امثال گلپا و ایرج و..‌ نغمه سرایی کنن و بسیار گوشه گیرانه و مظلوم، فراموش شدند‌ . صداش جادویی بود و حس داشت. روحت شاد .

۲. برای بار هزارم: متنفرم از بخش اطفال و کار برای بچه ها. عذاب میکشم.

۳. کتابخونه مرکزی جمع شد و فردا میرم کمدم رو تحویل بدم‌ . جای دنجی بود و لحظات قشنگی از این۶ سال رو در اونجا گذروندم. 

۴. ساختمون خوارزمی خیلی شیک و بزرگه اما سالن مطالعش به دلم نمیشینه‌ . فعلا مدتی اجبارا میرم اونجا اما بزودی هجرت میکنم به بیمارستان امام رضا. 

۵‌. تکمیل ظرفیت اومد و جراحی شیراز ۲نفر میخواد. نمیشه بگن چون پسر خوبیم و شبا زود میخوابم  من یکیشون باشم؟ 

۶. یعنی هیچ دختر ایسلندی ای پیدا نمیشه که بخواد با یک جوان رعنای آریایی متعهد ازدواج کنه؟ 

تباها .

۷. یک گوگولی رو فرستاده بودن هم اتاقیم بشه، نیم ساعت وایستاد و فرار کرد :))) 

۸. کاش میشد یکسری خاطره ها، یاد ها، آهنگها و افراد رو فراموش کرد کلا. یا مثلا میشد مغز کوچیکم رو در بیارم، بندازمش در هیپوکلریت سدیم غلیظ و کلرهگزیدین تا قشنگ خالی بشه ذهنم. 

۹. یک داف! ابسه کرده بود و سریع السیر گرافیش رو اوکی کردم که درد نکشه. اسمش زینب بود. پناه بر خدا. زینب ها در تصورات من ادمهایی محجبه و مذهبی بودن همیشه.

۱۰. میو🥺 حال ندارم.

  • بامبوی خوشحال

۱. واقعا نمیدونم چرا کوکی خوب پیدا نمیشه اینجا. گرون و بدمزه. کوکی باید مزه ی زندگی بده . انگار همشون با بی حوصلگی درست شدن. انگار قنادشون یک ادم بی حوصله ی خشک بوده که با شوهرش دعواش شده وبا عصبانیت خمیرشون رو مخلوط کرده و موقع ریختن در قالب فحش خواهرومادر داده و درجه ی فر رو تنظیم کرده. کوکی باید مزه ی زندگی بده:(

۲. بعد چندماه سلف پردیس نهار میخورم.وارد که شدم صف طولانی ای از ترمکها برای غدا ایستاده بودن‌ . برای اینکه نامحسوس سنت حسنه ی اعتراض رو بهشون یاد بدم، رفتم دم پنجره ی تغذیه و داد و بیداد کردم که چه وضعشه هرروز انقدر شلوغه و وقت مارو تلف میکنین و.. (با اینکه بار اولم بود بعد چندماه میرفتم:) )

۳. دوست دارم لپ یه سری ادمهارو بکشم و اینکه نمیتونم خیلی بده. 

۴. عجیب ترین صحنه ی چندماه اخیرم این بود که یک خانم رزیدنتی هست که روی روپوشش چادر میپوشه :))) واقعا پناه بر خدا. 

۵. من وقتی کسی رو دوست داشته باشم سعی میکنم همه جوره به حرفاش گوش کنم و این خوب نیست :( چیز اشتباهی رو استاد راهنمام گفت و صرفا چون دوستش دارم یک هفته از کارم متوقف شد تا به این چیز اشتباه بپردازم با اینکه میتونستم ایگنور کنمش . البته دیگه جرئت نمیکنم از کسی تعریف کنم:)) ثابت شده اونایی که ازشون تعریف میکنی پتانسیل بالایی در ناامیدکردنت دارند.

 

۶. دلم میخواد کسی برام نامه بنویسه و پست کنه و نامه بنویسم و پست کنم. باید تجربه ی جالبی باشه انتظار برای نامه و منتظر پاسخ بودن‌:)

۷. واقعا چی توی سرتون میگذره که به لبهای دختر ۱۰ساله رژ میمالین؟ بزار بچگیشو بکنه.

۸. احتمالا شنبه بخشی از پایان نامم تست بشه و امیدوارم گند نزده باشم. کااش.

۹. حالم خوش نیست ولی دارم ادامه میدم. عزت نفس و اعتماد به نفسم چاقو خوردن و آغشته به خونن.

۱۰. سه تا دختر داشتن فرود برگ زرد چنار رو تماشا میکردن وبا پایین اومدنش ذوق میکردن. دوست داشتم برم بهشون جایزه بدم‌ ‌‌.

۱۱. مشهد ۹شب به بعد میشه شهر مرده ها. ساعت ۱۰ که به خوابگاه برمیگردم همه جا بستست وهیچ پیاده ای جز من در خیابون نیست . بی احساسای خسته .

۱۲. امشب بعد یکماه میخوام دوستام رو ببینم و خوشحالم. گرچه عذاب وجدان تایم رو دارم‌.

۱۳. یعنی میشه؟

  • بامبوی خوشحال

سه کلمه

۰۶
آبان

تمرکز، استمرار و صبر .

  • بامبوی خوشحال